سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برای جد غریبت کجاتو خیمه زدی ....بیا و خیمه سبزت شبی نشانم ده
 RSS  | خانه | ارتباط باخادم | درباره خادم خیمه | پارسی بلاگ|مجموع مهمانان: 171384 | مهمانان امروز: 16| مهمانان دیروز: 7
درباره خادم خیمه
دخترکان دستگیره فروش - خیمه سبز
(ع م ا)
بردراین خیمه دارم من سمتها کاسه لیسم خاک بوسم سائلم عبدم گدایم
لوگوی وبلاگ

مطالب قبلی
پستوی خیمه
جستجو
دیگرخیمه ها
خیمه دوستان
اشتراک
 
یاهو

 

  

به نام خدایی که حکمتش نه در عقل می گنجد نه در لفظ

بالاخره بعد از دوسال و اندی خیمه ما هم به روز شد!!!...

شرمنده همه دوستانی که با پیامهاشون اظهار دلتنگی و حتی دلواپسی کردن!!.....البته شاید از حالابه بعد هم فقط به ماه یا به فصل بشه ولی این دفه یه خادمه هم به این خیمه اضافه شده!!...

بگذریم!...

از زمستان تا حالا هوش وحواسمون را یه صحنه ای به خودش جلب کرده ودوست داشتیم که دوستان وآشنایان هم این صحنه را ببینن تا شاید...

 اولا قابل توجه مسئولانی که ...!!(بهتره اول کلام سم پاشی نکنم!)....ثانیا قابل توجه پدر ومادر هایی که بچه هاشون را نازک نارجی،لوس و...هرچی که بگید، بار میارن!

ثالثا قبل توجه بچه هایی که اگه احیانا پدر ومادر کار چند دقیقه ای ازشون خواستن،...اگه احیانا پول توجیبی شون صدتومانی کمتر شد،...اگه احیانا تغذیه ی دلخواهی تو کیفشون گذاشته نشد...

چه کارها که نکنن!!...تا اینکه خلاصه با هزار منت دو کلام درس بخونن و مدرسه برن!ورابعا قابل توجه همه ماهایی که با اندک بهانه ای ، در هر کاری نیت وهمتمون نم می کشه! 

برای تحصیل علم شرط ها وشروط دست نیافتنی می ذاریم!...وخلاصه خدای توجیه در کم کاری هامون هستیم!...

 ********

داستان دخترک کبریت فروش را را که شنیدین ویا فیلمش را که دیدن؟ کاش می شد یه کم سرمون را بالا بگیریم تا ببینیم ده ها، صد ها و هزارها دخترک هایی که دور وبر ما هستن و

هرروزشان به اندازه یک عمر دخترک کبریت فروش طی میشه!...

 ********

دو خواهر کوچولو که باباشون از درد ومریضی کلیه روی بستر افتاده...دستگیره های دوخته شده ی مادر را یک گوشه ای از خیابون پهن می کنن تا با فروش آنها اندکی از هزاران

نیازهای خودشون را تأمین کنن...

خواهر بزرگتر در کنار فروش دستگیره ها، با دقت و نظم خاصی به نوشتن تکالیف مدرسه هم مشغول می شه و اگه این دوعکس را بزرگ نمایی کنین می بینین که با ذوق وهنر خاصی

از خودکار آبی و قرمز در نوشتن تکالیفش همت به خرج می ده...

  

خیابان ارم-قم

 

 هدف که تو زندگی باشه....ذوق وشوق که تو کارها باشه....زندگی با تمام سختی هاش اگه پایه های محکمی داشته باشه...با یه پتو مشکل سرما کمتر میشه و با ساندویچ توی

کیسه های پشتی با گرسنگی میشه کنار اومد!

 

خیابان ارم-قم

 

واما خواهر کوچکتر، که مدرسه نمی ره، وقتی که خواهر بزرگتر به مدرسه می ره، جای اون را می گیره و تو این سرمایی که دستان کوچکش را منجمد و جمع کرده ،

سنگر گرم خانواده را خالی نمی کنه!... ونگاه های هر زن ومردی را به خودش جلب می کنه...

 

خیابان ارم-قم

 

تعجب نکنید!این دوتا یکی نیستن!! لباسشون یکیه!!

خواهر بزرگ با لباس فرم به مدرسه می ره واین کوچولو از لباس خواهر بزرگتر استفاده می کنه!

ما هم اگه باهاشون هم صحبت نمی شدیم نمی دونستیم که اینا دو نفرند و چه سرگذشتی دارن.

کاش همون زمستان سرد قم این حرفا را می زدم تا کمی بیشتر این صحنه را درک می کردیم!

********

قابل توجه قمی هایی که می خوان با چشم خودشون ببینن ودستگیره بخرن: خ ارم،نرسیده به سه راه بازار و یا رو به روی حرم  ویا روبه روی مسجد امام حسن عسکری(علیه السلام).

 




نویسنده: خادم (چهارشنبه 90/4/1 :: ساعت 2:11 عصر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
<